شما در حال مشاهده نسخه موبایل وبلاگ

...ساعت برگرد...

هستید، برای مشاهده نسخه اصلی [اینجا] کلیک کنید.

....

تمام شد...

دی هم تمام شد...
دفتر بهمن را باز کن...
برگ اولش را...
با کاغذي از جنس دلت جلد کن...
صفحه به صفحه اش را...
با اميد خط کشي کن...
صاف و يکدست...
اينبار بهتر ورق بزن‌..

با احتياط بيشتري نگهش دار...
شروع به نوشتن کن...
اينبار کمي خوش خط تر بنويس...
خط اول......
به نام خدا...
سلام بهمن

باز هم..

اروم باش...

-تو رو از دور دلم دید اما
نمی دونست چه سرابی دیده
منِ دیوونه چه می دونستم
زندگی برام چه خوابی دیده
نمی دونی نمی دونی ای عشق
کسی که جوونیشو ریخته به پات
واسه اینکه تو رو از دست نده
چه عذابی ، چه عذابی دیده
آه ای دلِ مغموم
اروم باش اروم
ای حالِ نا معلوم
آروم باش اروم
نیستی اما هنوزم کنارمی
نیستی اما هنوزم اینجایی
روزی صد هزار دفعه میمیرم
اگه احساس کنم تنهایی
هركجا رفتی و هرجا موندی
منُ بی خبر نذار از حالت
اگه تنها شدی و دلت گرفت
خبرم کن که بیام دنبالت
آه ای دلِ مغموم
اروم باش اروم
ای حالِ نا معلوم
آروم باش اروم

همیشه...

میروم

برای مشاهده تصویر در اندازه اصلی کلیک کنید

هیس

برای مشاهده تصویر در اندازه اصلی کلیک کنید





















123